جدول جو
جدول جو

معنی باد و بود - جستجوی لغت در جدول جو

باد و بود
کبر، غرور، خودبینی
تصویری از باد و بود
تصویر باد و بود
فرهنگ فارسی عمید
باد و بود
(دُ)
روزگار و زمانه. حکیم سنایی فرماید:
هرکه چون عیسی از شره بجهد
از غم باد و بود خود برهد.
سنائی (از شرح حدیقه) (از آنندراج).
ظاهراً مرادف بود و نبود، هست و نیست، گذشته و آینده هم باشد
لغت نامه دهخدا
باد و بود
((دُ))
مجازاً به معنای تکبر و خودبینی، هستی و لوازم آن
تصویری از باد و بود
تصویر باد و بود
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باد و بروت
تصویر باد و بروت
خودبینی، خودپسندی، عجب، تکبر، غرور، باد بروت، باد سبلت برای مثال چند دعویّ و دم و بادوبروت / ای تو را خانه چو بیت العنکبوت (مولوی - ۱۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد و بید
تصویر باد و بید
هدر، بی فایده، بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاد و بود
تصویر زاد و بود
زادبود، برای مثال نور حق را کس نجوید زاد و بود / خلعت حق را چه حاجت تار و پود (مولوی - ۵۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بود و نبود
تصویر بود و نبود
بود و نابود، وجود و عدم، هست و نیست، دار و ندار
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
مولد و وطن، زادگاه و سرزمین مادری:
دیوان گفتند خان و مان و زاد و بوم خویش چون به جایگه رها کنیم. (اسکندرنامه چ سعید نفیسی)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
اولاد و فرزندان. (فرهنگ رازی). زاد و ذریات. زه و زاد. رجوع به زاد شود
لغت نامه دهخدا
(دُ بُ)
باد بروت. کنایه از عجب و تکبر و غرور و نخوت و کبر و پندار و اعجاب و طنطنه و طمطراق باشد. رجوع به باد بروت شود
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ)
کرّ و فرّ و شکوه و جلال:
بدین باد و بفش وسر و ریش گوئی
سنایی نیم بوعلی سیمجورم.
سنایی.
و رجوع به ’باد و بوش’ و ’بفش’ و ’بوش’ شود
لغت نامه دهخدا
(رُ بَ)
مصالح هر چیز چون رشته برای تسبیح و دوال و امثال آن برای شمشیر. ملاطغرا در قسمیه گوید:
بتسبیح شبنم که بی باروبند
زگردش بود تا سحر بهره مند.
و در محاوره بند و بار هم گویند. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
گوئی هیچ نبود، هیچ بود، (آنندراج)، رجوع به باد شود، خیال فاسد و اندیشۀ تباه کردن، (آنندراج)، رجوع به باد سنجیدن و باد در سر افکندن و باد در سر داشتن و باد در سر کردن و باد در کلاه افکندن و باد در کلاه بودن و باد در کلاه داشتن و باد در سر شدن و باد در زیر دامن داشتن و باد شود
لغت نامه دهخدا
(لَ ظا)
کنایه از هست و نیست و تمام سرمایه و اسباب و سامان باشد. (برهان قاطع). کنایه از هست و بود و تمام سرمایه. (آنندراج) ، مولد و مسکن. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) :
بشهر کسان گرچه بسیار بود
دل از خانه نشکیبد و زاد و بود.
(گرشاسب نامه ص 242).
چو نام و ننگ فزاید وفا نه نام و نه ننگ
چو زاد و بود نماید جفا نه زاد و نه بود.
جمال الدین عبدالرزاق.
چند نالی چند از این محنت سرای زاد و بود
کز برای رای تو شروان نگردد خیروان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دُ)
کرّ و فرّ و شکوه و جلال:
ای بسا باد و بوش تکسینان
ترت و مرت از دعای مسکینان.
سنایی.
رجوع به ’باد و بفش’ و ’بفش’ و ’بوش’ شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
بی فایده و ناسودمند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). بی فایده و بی سود. (ناظم الاطباء). هدر:
که بهرام دادش به ایران نوید
سخن گفتن او شود باد و بید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاد و بود
تصویر زاد و بود
همه سرمایه و اسباب معاش هست و نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد و بروت
تصویر باد و بروت
((دُ بُ))
غرور، خودنمایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاد و رود
تصویر زاد و رود
فرزندان، نسل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاد و بود
تصویر زاد و بود
((دُ))
همه سرمایه
فرهنگ فارسی معین